سلام روزگار ....چه ميكني با نامردي مردمان ؟؟؟؟
من هم ...اگر بگذارند...
دارم خرده هاي دلم را...
چسب ميزنم ...راستي اين دل...
دل مي شود ؟؟؟
سلام روزگار ....چه ميكني با نامردي مردمان ؟؟؟؟
من هم ...اگر بگذارند...
دارم خرده هاي دلم را...
چسب ميزنم ...راستي اين دل...
دل مي شود ؟؟؟
صبرمي كنم تا همه تلفظ صحيح عشق را ياد بگيرند وبعد با تو حرف مي زنم .
ازآسمان هفتم مي گويم و هفتمين دري كه به بهشت باز مي شود
وپنجمين پنجره اي كه مي توانم كنارش بايستم و قدم زدن رادر رنگين كمان تماشا كنم .
صبرمي كنم تا آخرين قطره باران ببارد و سنگها شبيه گل سرخ شوند و علفها تا ابرها قد بكشندو
بعدنامم را به تو مي گويم و شعرهايم را روي دكمه پيراهنت مي نويسم و دنيا
راروي ناخن تو نقاشي مي كنم .
صبر مي كنم تا آفتاب براي بار آخر طلوع كند ودريا تازه ترين موجهايش را در آغوش ساحل بريزد
وبعد نام تورا از او مي پرسم و خرده هاي عشق راازروي زمين بر مي دارم .
بي تو در برف گم ميشوم و نام اشيا را از ياد مي برم .بي تو نمي دانم كدام كلمه را اول برزبان
بياورم.بگو كدام فانوس مهربان شب را روشن ميكند !بگو كدام دريچه نام خورشيد را بلد است !
بي تو عشق .سه حرف بي معني است كه در هيچ لغتنامه اي پيدا نمي شود .بي تو هوا
هميشه طوفاني است و نقشه هاي جغرافي به بيراهه مي روند .
بي تو هيچ كس نمي تواند به آسمان سلام بگويد .
اي ساده تر از رودهاي ازل .زيباتر از فرشتگان چند هزار ساله عميق تر از اقيانوسهاي نامكشوف
روشن تر از حرفهاي عاشقان .سپيدتر از قله هاي گمشده در مه !
نگاهم كن تا روز را مثل يك خورشيد كوچك آغاز كنم .
نگاهم كن تا براي هزارو يكمين بار به دنيا بيايم و نام تورا به همه بگويم .
بي تو در دره خوابها مي مانم و پلكهايم هرگزاز تاريكي بيرون نمي آيند .
(عزيزهميشگي دلم .....)
گوشيم زنگ ميخوره
آهنگ زنگ ميگه "تويي"!!!
ميدوم سمت گوشي
ديدن عكس واسمت بعد اين همه مدت روي صفحه ي گوشي مثل معجزه ميمونه...
تا ميام گوشي رو بردارم و بگم :جانم عزيز دلم
همه لحظه هاي نبودنت مثل فيلم از جلوي چشمم رد ميشه/
بالشمو ميگرفتم جلوي دهنم انقد ضجه ميزدم تا از حال برم ...
تا همه شبهايي كه مثل ديوونه ها تا صبح تو اتاقم راه ميرفتم و
با خودم درد ودل ميكردم..
همه ي اون الكي عصباني شدنام ...بي حوصلگي هام...دل تنگ شدنام ...
همه نا اميد شدنام و كفر گفتنام
همه با گريه التماس كردنام به خدافراموشت كنم و دلم يكم اروم بگيره...
همه تب ولرز كردنام ...
همه قرص هاي رنگارن ارامبخش...
همه وهمه ...
مي بيني؟
من بي اندازه دوست داشتم و
تقاص اين دوست داشتن هم "به اندازه"پس دادم...
ديگه بسه ...
حتي فكر برگشتن اون روزهاي سياه...منو از پا در مياره!
چه برسه به اينكه دوباره تكرار بشه...
پس
گوشي رو خاموش ميكنم
تو دلم ميگم : خداحافظ....براي هميشه
عزيزهميشگي دلم !
اشكامو پاك ميكنم وبا لبخندي تلخ
از اتاقم ميرم بيرون ...
اين چه سرنوشتيست؟
تا مياي طعم باهم بودن رابچشي
حكم جدايي صادر مي شود!
جدايي...
بامن باش
بامن عاشق
بامن مجنون
بامني كه نفسم بلند شده
به چشمانت .به نگاهت
همين دم راتو با من باش
شايد فردايي نباشد
عشق چيست؟
ازپرنده آسمان پرسيدم عشق چيست؟
پاسخم داد ((رهايي))
ازجغد شب پرسيدم
به من گفت:((تنهايي))
ازگل سرخ پرسيدم
گفت:نمي دانم
واگرازمن بپرسي.خواهم گفت
احساس بين من وتو
وتو چه ميگويي!!!؟
به سلامتی
کلاغ نه به خاطر سیاهیش، به خاطر یه رنگیش.
به سلامتی
اشک که وقتی میاد طرف خالی میشه و بقیه پر.
به سلامتی
رفیق که آخرش فقط رفاقتاست که میمونه.
به سلامتی
گاو چون نه گفت من و گفت ما.
به سلامتی
سیگار که رفیق نیمه راه نبود و تا آخرش با ما سوخت و ساخت.
به سلامتی
عشق که تلخیش شیرین بود و شیرینیش تلخ.
به سلامتی
خانواده که داشتنش یه بدبختیه و نداشتنش یکی دیگه.
به سلامتی
پول که اگه نبود کارمون لنگ بود.
به سلامتی
مرام که امروز تازه معنیش رو فهمیدم.
به سلامتی
پوتین که عزت رو به کشورش برگردوند.
به سلامتی
انقلاب که تهش به میدون آزادی میرسه.
به سلامتی
دین که داشتنش از نداشتنش بهتره.
به سلامتی
اخلاق که فکر کنم این ترمم حذفش کنم.
به سلامتی
دوست که دوسش دارم.
به سلامتی
راه که آخرش معلوم نیست به کجا میره.
به سلامتی
ترسو که گند میزنه تو کار آدم.
به سلامتی
بی شرف که حداقل ادعای شرف نداشت.
به سلامتی
دیوار که هر مرد و نامردی بهش پشت کرد و به هیشکی پشت نکرد.
به سلامتی
خدا که این همه آدم داد زدن و صداش در نیومد.
به سلامتی
دختر کافه دار که دیدنش تفریح مردای تنهاست.
به سلامتی
دلستر که اگه نبود به سلامتی هم نبود.
به سلامتی
شما که داری این نوشته رو میخونی.
به سلامتی
خودش، خودم و خودت.
به سلامتی اون حس هایی که نمیشه به اشتراک گذاشت مگر با خدا …
به سلامتی کسی که دیگه بهش زنگ نمیزنیم اما اگه بفهمیم خطش خاموشه دق می کنیم !
به سلامتی کسی که اگه همه باشن و اون نباشه انگاری هیچکس نیست …
به سلامتی اونایی که خیانت رفیقو دیدن اما آخرین برگ رفاقتو نچیدن !
به سلامتی اونایی که طبیب دلهای دردمندن ولی خودشون دنیای دردن …
به سلامتی کسی که وقتی دل بست ، تا آخرش درو روی همه بست !
به سلامتی اونایی که به ظاهر آرومن ولی توی دلشون سونامیه !
به سلامتیِ اونی که اومد تنهایی هاشو باهام تقسیم کنه اما اونقدر بخشنده بود که سهمشو گذاشت و رفت !
به سلامتی اونی که تا آخر عمر از قلبت بیرون نمیره ولی مجبوری از زندگیت بندازیش بیرون !
به ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﺕ ﻫﺎﺳﺖ واقعی ﻧﻤﯽ خندن !
به سلامتی اونی که تیکه میندازه تا بچه ها بخندن اما تا آخر کلاس باید دم در وایسه !
به سلامتی مادر که اگه یه تک سرفه بزنیم میشن پرستارٍ بخشِ مراقبتهای ویژه !
از یه روزی به بعد ، چشمات به چروک های پیشونی پدرت حساس میشه !
به سلامتی پدر …
به سلامتی اونایی که هیچی ازت توقع ندارن جز دیدن لبخندت ؛ اونایی کمبود محبت ندارن ؛ دوستت دارن از ته دل …
به سلامتی اونایی که خودشون ثابت کردن “لیاقت” ما رو ندارن !
آن را که بتوان با اراده فراموش کرد هرگز در یاد نبوده است !
به سلامتی اونای که هیچوقت از یاد نمیرن …
به سلامتی اونی که میتونه منو بخندونه وقتی نمی خوام حتی لبخند بزنم !
به سلامتى مامان و بابام که از بچه شانس نیاوردن !
به سلامتی دختری که یه لحظه قدم زدن با عشقشو با هیچ ماشین مدل بالایی عوض نمیکنه …
به ﺳﻼﻣﺘﯽ کسی که کوک میکند گیتار نه … زندگی را با غم …
بیست طبقه لاف بزرگی است برای مردن ؛ کافی است ازایوان یک خاطره پایین بپری …
به سلامتی خاطرات !
به سلامتی خودمون که خوبیم ولی بعضیا فکر میکنن خوبی از خودشونه !
به سلامتی اونایی که ما رو فقط واسه خودمون میخوان نه واسه اونچه که خودشون از ما میخوان !
به ﺳﻼﻣﺘﯽ اوناییکه ﮐﻪ ﻫﺮﮐﯽ اونارو ﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ “ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺭﺵ ﺷﻠﻮﻏﻪ” ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩشون میدونن ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎن !
به سلامتی اونایی که هزارتا خاطــــــــــــــــرخواه دارن
ولی دلشون گیرِ یه بــــــــــــــــــــــــ ی معرفته !
سلامتی اونایی که خیلی وقتا کم میارن....
اما هیچ وقت برا کسی که دوسش دارن کم نمیذارن....
دستمال خیس آرزوهایم را فشردم همین ۴ قطره چکید
زنده
باد
رفیق
با معرفت !
به سلامتی سربازی که بخاطرش میره اما
وقتی که بر میگرده میبینه عشقش مادره
به سلامتیه اونایی که بی بهانه میان ، بی منت میمونن ،
بی چشم داشت برای عشقشون قدم بر میدارن ،
و بی خبر و وداع از پیشمون میرن و مارو با کلی خاطره تنها میزارن...
به سلامتی \"خدا\"
که تمام \"آرزوهامو\" دونه به دونه جلوی چشمام پر پر کرد
تا عظمتش رو نشونم بده ....
به سلامتی اونایی که
چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه...
سلامتی دلی که اسمش دله ؛
نصفش آهه و نصفش گله
ســلــامـتی اونـایـی کـه بـه قـلـه رسـیدنـد...
ولـی،
هـمـنـوعـانـشـون رو پـلـه نـکـردنـد
به سلامتی اونی که
آرزو بود....
نفس بود....
آرامش بود....
رویا بود....
ولـــی \"خاطره\" شد...!
ﺳﻼﻣﺘــــﯽ ﭘﺴــــﺮﯼ ﮐــــﻪ ,
ﺑــــﻪ ﺩﻭﺳــــﺖ ﺩﺧﺘــــﺮﺵ ﮔﻔــــﺖ :
ﺍﮔــــﻪ ﺑــــﺮﯼ ﻣﯿﺸــــﯽ ﺍﺳــــﻢ \" ﺩﺧﺘــــﺮﻡ \" ...
ﺍﮔــــﻪ ﺑﻤﻮﻧــــﯽ ﻣﯿﺸــــﯽ \" ﻣــــ♥ــﺎﺩﺭش \" .........!
به سلامتي پسری
که دورش پر دختره اما دلش گير يه نفره.....
به سلامتي پسری
که خيلي کسا مي خوان باهش باشن اما اون يه نفر رو مي خواد.....
به سلامتی مامانی که وقتی لباس سفید تحویلش میدی بشوره صورتیه ملایم بر میگردونه....
به سلامتي پسری
که فقط واسه 1ساعت ديدنت.... 5ساعت توي راهه.....
ولي هيچ انتظاري ازت نداره....
به سلامتي پسری
که تمام زندگيشي....
.
.
.
اما اون يه ذره از زندگي تو هم نيست....!
یک وقتایــــی هســت کـــه
بایــد لــــم بدی یه گــــوشه...
و جــریان زندگیــت رو فقـــط مــــرور کنی.
بعــدشم بگـــی:
\"به سلامتــــــــی خــــودم که اینقـــدر تحمـــل داشتـــم.....!
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﺮﭼﯽ ﺑُﺮ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺱ ﻣﻮﻧﺪﻥ …
به سلامتی سیگارم که بهم یاد داد عاقبت سوختن واسه یه نفر ، زیر پا له شدنه !
به سلامتی همه رفقایی که نه دنیا عوضشون میکنه نه من با دنیا عوضشون می کنم !
به سلامتی همه اونایی که به قله رسیدند ولی همنوعانشون رو پله نکردند …
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﺩﻣﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺯﻝ ﺯﺩﻥ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﻮﻥ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍ ﯾﻪ ﭼﺘﺮﯼ ﺑﺎﻻ ﺳﺮﺷﻮﻥ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻩ !
ﺳﻼﻣﺘﯿﻪ ﻟﯽ ﻟﯽ ﻭ ﻫﻔﺖ ﺳﻨﮓ …
ﺳﻼﻣﺘﯿﻪ ﺗﻮﭖ ﻻﮐﯽ ۲ ﻻﯾﻪ ﻭ ﺷﯿﺸﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ …
ﺳﻼﻣﺘﯿﻪ ﻧﯿﻤﮑﺘﺎﯼ ۳ ﻧﻔﺮﻩ …
ﺳﻼﻣﺘﯿﻪ ﺛﻠﺚ ﺍﻭﻝ ﻭ ﺩﻭﻡ ﻭ ﺳﻮﻡ …
به ﺳﻼﻣﺘﯽ خیاطی که نمیدونه دلِ تنگشو کجا ببره !
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻌﻠﻮﻟﯽ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ : ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﻨﻮ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ !!!
سلامتیه فیل نه به خاطر خرطوم درازش ، به خاطر اینکه کف پاش صافه ، از سربازی معافه !
سلامتی اونایی که موقع خرج کردن واسه رفیق و عشقشون پول واسشون حکم جی اِل ایکسو داره…
راحت از جیب درمیاد !
سلامتیه اونی که فکر میکنیم تونستیم فراموشش کنیم اما وقتی تنهاییم تو سکوت شب میبینیم که چقدر دلمون هواشو کرده …
به سلامتی خدا که گرونی رو کارش تاثیر نمیزاره و بعد از این همه سال با ۵٠تومن صدقه ٧۰ نوع بلا رو دفع میکنه !
به سلامتی مادر که وقتی بی اعصاب بازی درمیاری میگه اشکال نداره و سکوت میکنه !
به سلامتی پدر که وقتی بی اعصاب بازی در میاری با لگد میاد تو شکمت که بفهمی از تو بی اعصابتر هم هست.
به سلامتیه دلت که شکست اما دلی رو نشکست …
به سلامتیه اشکات که دستم نمی رسه از این فاصله پاکشون کنم …
به سلامتی اونایی که تو این هوای دونفره با تنهاییشون قدم میزنن …
به سلامتی اونی که بوی نبودنش تمام اتاقمو پر کرده …
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﻫﻤﺪﻡ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﮐﺮﺩ
ﻣﺮﺍ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ ﮐﺮﺩ
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﻩ شد
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﺳﻪ ﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﺪ
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺎ ﺭﻭﯾﺎﯾﺶ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﻫﺮ ﺷﺒﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﻓﺮﺩﺍ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻏﺮﺑﺖ ﺁﺷﻨﺎ ﮐﺮﺩ
ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻭ ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ
به سلامتیِ بهار که معرفت داره و سالی یه بار میاد سراغمون !
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩ ﺟﺰ ﺭﻓﺎﻗﺖ ...
به سلامتی اونایی که نامردیای زمونه نامردشون نکرد …
سلامتی آدمایی که تو دنیای مجازی صدتا خاطرخواه دارن ولی تو دنیای خودشون از همه تنهاترن !
به سلامتی اون حس هایی که نمیشه به اشتراک گذاشت مگر با خدا …
به سلامتی کسی که دیگه بهش زنگ نمیزنیم اما اگه بفهمیم خطش خاموشه دق می کنیم !
به سلامتی کسی که اگه همه باشن و اون نباشه انگاری هیچکس نیست …
به سلامتی اونایی که خیانت رفیقو دیدن اما آخرین برگ رفاقتو نچیدن !
گفت : بزن به سلامتی پت و مت !
گفتم : حتما به خاطره اینکه خنده دار بودن ؟
گفت : نه ، به این خاطر که تا تهش با هم بودن !
به سلامتی اون پیرمردی که وقتی ازش پرسیدن عشق چیست گفت همونی که منو پیر کرد !
به سلامتی چشمی که چشم ما رو روی همه چشما بست !
به سلامتیِ اونی که وقتی بودیم باهامون حال کرد ، اگه نبودیم ازمون یاد کرد !
اونی که اگه بودیم دعامون کرد ، اگه نبودیم آرزومون کرد !
اونی که وقتی بودیم خندید ، اونی که وقتی نبودیم نالید !
سلامتیِ اونی که هرچند دلخور بود ولی واس دلخوشیِ ما خندید …
گفتم ميري؟ گفت:اره
گفتم منم بيام؟ گفت جايي كه من ميرم.جاي 2نفره نه 3 نفر.
گفتم بر مي گردي؟ فقط خنديد ...
اشك توي چشمام حلقه زد.سرمو پايين انداختم
دستشو زير چونم گذاشت.وسرموبالا آورد
گفت:ميري؟ گفتم:آره
گفت:منم بيام؟ گفتم جايي كه من ميرم جاي 1 نفره نه 2 نفر
گفت:بر ميگردي؟ گفتم:جايي كه ميرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت... ولي
اون مدتهاست كه برگشته وبا اشك چشماش ...
خاك مزارمو شستشو ميده...
خداوندا...
به دل نگير اگرگاهي
زبانم ازشكرت باز مي ايستد !!!...
تقصيري ندارد...
قاصراست
كم مي اورد در برابر بزرگي ات ...
لكنت ميگيرند واژه هايم در برابرت
دردلم اما هميشه
ذكرخيرت جاريست !!...
گاهي زن مجنون ميشود و مرد ليلي!!
خنده هاي رولبشان راببين!!
مامجنون درس عشق از يك اديب آموختيم
اوبه واقع گشت عاشق .ما به واقع سوختيم
به سلامتي پسري كه به دوست دخترش گفت:روزي كه جلوي دختري غير تو زانو بزنم ...
روزيه كه بخوام
بند كفش دخترمون رو ببندم ...
به سلامــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتي
دفتروخودكار خودرابرداشته ام ومي خواهم چند خطي ازتو بنويسم
تويي كه درروزخورشيد ودرشب ماه وستاره ي مني
تويي كه مانندپرنده بال پروازكردن به من دادي ومراازقفس تنهاييم رهاكردي
حال كه تورا در كنارم ميبينم.حس بي انتها بودن ميكنمحس
حس پرواز دراوج اسمان هارا ميكنم.باتو هرروزم زيباتر ازروزگذشته است
باتو گذر هرفصل برايم شيرين است مخصوصا فصل پاييز...
اگرتو نباشي دركنارم عقربه هاي ساعت برايم نميچرخد. اگر هم بچرخد هرثانيه اش برايم قد ي عمر ميگذرد...
مراديوانه كرده هرلحظه بودن باتو.ديوانه شدم .ديوانه ي عشق تو...
وقتي به چشمانت مينگرم سرشار ميشوم ازجمله هاي زيبا براي تو ...
تو بامن چكار كردي كه دارم مينويسم با تمام وجودم ازتو ...
دانلود اهنگ گریه نکن با صدای مهدی سعادتی
دفتر يادداشت روزانه ي دختر:
امروزباهاش بهم زدم بهش گفتم ازاينكه باهاش هستم خوشحال نيستم...
فكركردم بهم ميگه...نروبمون...امااون گذاشت كه من برم...
به همين راحتي كسي رو كه اين همه دوسش داشتم ومنتظرش بودم ازدست دادم ...
دفتريادداشتروزانه ي پسر:
امروزباهام بهم زد گفت:ازاينكه باهامه خوشحال نيست...
انقدر خوردشدم كه نتونستم بگم چرااااااااااااااااااااااا؟!
ميخواستم ازش بخوام كه نره اما وقتي با من خوشحال نيست نميتونم به زور نگهش دارم
به همين راحتي دختري را كه انقدرعاشقش بودم را ازدست دادم...
نتيجه ي غروراين شدتنهايي
مرد درحال تميز كردن اتومبيل تازه خود بود كه متوجه شد
پسر 4 ساله اش تكه سنگي برداشته وبرروي ماشين خط مي اندازد.
مردبا عصبانيت دست كودك راگرفت
وچندين مرتبه ضربات محكمي بردستانكودك زد
بدون انكه متوجه آچاري كه در دستش بود بشود.
دربيمارستان كودك به دليل شكستگي هايفراوان انگشتان دست خود را ازدست داد.
وقتي كودك پدر خودرابا چشماني آكنده ازدرددید ازاو پرسيد:
پدرانگشتان من كي دوباره رشد ميكنند؟
مرد بسيار عاجزوناتوان شده بود ونمي توانست سخني بگويد\"
به سمت ماشين خود بازگشت وشروع كرد به لگد مال كردن ماشين.
وبا اين عمل كل ماشين را ازبين برد
ناگهان چشمش به خراشيدگي كه كودك ايجاد كرده بود خوردكه نوشته بود:
دوستت دارم پدر!
باور کن کار من نیست...
کار دل است...
دلم جایی میان نفسهایت گیر کرده است...
آرزو کن با من
که اگر خواست زمستان برود
گرمی دست تو اما باشد
آرزو کن با من
“ما” ی ما ” من” نشود
سایه ات از سر تنهایی من کم نشود...
مردی ديروقت ‚ خسته از كار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله اش را ديد كه در انتظار او بود.
سلام بابا ! يك سئوال از شما بپرسم ؟
- بله حتماً.چه سئوالي؟
- بابا ! شما براي هرساعت كار چقدر پول مي گيريد؟
مرد با ناراحتي پاسخ داد: اين به تو ارتباطي ندارد. چرا چنين سئوالي ميكني؟
- فقط ميخواهم بدانم.
- اگر بايد بداني ‚ بسيار خوب مي گويم : 20 دلار
پسر كوچك در حالي كه سرش پائين بود آه كشيد. بعد به مرد نگاه كرد و گفت : ميشود10 دلار به من قرض بدهيد ؟
دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خودش گفته بود که شاید پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا جوابهای بی سر و ته که خود پسر هم به احمقانه بودنش انها اعتراف داشت تحمل دختر تمام شده بود به پسر گفت که دیگر نمی خواهد او را ببیند به او گفت که از زندگی اش خارج شود به نظر دختر پسر خاله اش که هر روز به عیادتش امده بود با دسته گلهای زیبا بیشتر از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبی به پهلوی پسر ضربه ای زد زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش مثل یخ بود ولی دختر متوجه نشد چون دیگر رفته بود و پسر را برای همیشه ترک کرده بود .
دختر با خود فکر می کرد که چه دنیای عجیبی است در این دنیا که ادمهایی مثل ان غریبه پیدا می شوند که کلیه اش را مجانی اهدا می کند بدون اینکه حتی یک تومان پول بگیرد و حتی قبول نکرده بود که دختر برای تشکر به پیشش در همین حال پسر از شدت ضعف روی زمین نشسته بود و خونهایی را که از پهلویش می امد پاک می کرد و پسر همچنان سر قولی که به خودش داده بود پا بر جا بود او نمی خواست دختر تمام عمر خود را مدیون او بماند ولی ای کاش دختر از نگاه پسر می فهمید که او عاشق واقعی است
اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است, لباسهام رو عوض کردم و بعد بهش گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود, باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم, از من پرسید چرا؟! اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی.اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک می ریخت, می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم, چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم"دوی" شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم....
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم…
می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…
هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…
تا اینکه یه روزعلی نشست رو به رومو گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟… فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…
گفتم:تو چی؟گفت:من؟
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد…
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟
آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند.
چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟
آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند!
این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد.
همیشه سخت ترین سیلی را از کسی میخوری که روزی بهترین نوازشگرت بود . . .
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
میدونی محبت یعنی چی ؟
م : من
ح : حالا
ب : به یاد
ت : توام
بعضی وقتا باید بذاری آدما همینطوری برن ،
نه برای اینکه اونا واسه تو با ا*ر*ز*ش نیستن .
بلکه برای اینکه تو دیگه برای اونا با ا*ر*ز*ش نیستی!!!!
گـــــــــــــمـــــم نکـــــــن…
در گوشه ای از حافظه ات مینشینم آرام…
***فــــــــــقــــــــــط بگــــــــــــــذار بمــــــــــــانـــــم…***
سربه هوانیستم
اماهمیشه چشم به آسمان دارم
حس عجیبی است دیدن همان آسمانی که
شاید توچند لحظه پیش به آن خیره شده باشی...
به هرکه می گویم “ تو” به خودش می گیرد
چه ساده اند اینها ! نمیدانند هیچکس برای من “ تو” نمیشود . . .
تعداد صفحات : 3