دفتروخودكار خودرابرداشته ام ومي خواهم چند خطي ازتو بنويسم
تويي كه درروزخورشيد ودرشب ماه وستاره ي مني
تويي كه مانندپرنده بال پروازكردن به من دادي ومراازقفس تنهاييم رهاكردي
حال كه تورا در كنارم ميبينم.حس بي انتها بودن ميكنمحس
حس پرواز دراوج اسمان هارا ميكنم.باتو هرروزم زيباتر ازروزگذشته است
باتو گذر هرفصل برايم شيرين است مخصوصا فصل پاييز...
اگرتو نباشي دركنارم عقربه هاي ساعت برايم نميچرخد. اگر هم بچرخد هرثانيه اش برايم قد ي عمر ميگذرد...
مراديوانه كرده هرلحظه بودن باتو.ديوانه شدم .ديوانه ي عشق تو...
وقتي به چشمانت مينگرم سرشار ميشوم ازجمله هاي زيبا براي تو ...
تو بامن چكار كردي كه دارم مينويسم با تمام وجودم ازتو ...