یـ ـه وَقـ ـتآیی کـ ـه دِلـ ـت گـ ـرفتـ ـه
بَغـ ـض دآری،آروم نیستـ ـی،
دلـ ـت بَرآش تـ ـنگ شُده
حـ ـوصلـ ـه هیـ ـچ کَس ُ نَدآری!
بـ ـه یـ ـآد لحظـ ـه ای بیـ ـآفت کـ ـه
اون همـ ـه ی بـ ـی قَرآری هـ ـآی تـ ـو رو دیـ ـد
اما چشماش و بست و رفت
یـ ـه وَقـ ـتآیی کـ ـه دِلـ ـت گـ ـرفتـ ـه
بَغـ ـض دآری،آروم نیستـ ـی،
دلـ ـت بَرآش تـ ـنگ شُده
حـ ـوصلـ ـه هیـ ـچ کَس ُ نَدآری!
بـ ـه یـ ـآد لحظـ ـه ای بیـ ـآفت کـ ـه
اون همـ ـه ی بـ ـی قَرآری هـ ـآی تـ ـو رو دیـ ـد
اما چشماش و بست و رفت
دنیای این روزای من همقد تنپوشم شده
انقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا میکنیم، دنیا عجب جایی شده
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم
آیندهی این خونه رو با شمع روشن میکنم
در حسرت فردای تو تقویممو پر میکنم
هر روز این تنهایی رو فردا تصور میکنم
همسنگ این روزای من حتا شبم تاریک نیست
اینجا به جز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم
آیندهی این خونه رو با شمع روشن میکنم
♥آدم زود بــــــــــــــــــــــــاوري هستم
اماهيچ گاه نبودنت را باور نكــــــــــــردم♥
سكوت مي كنم
لب هايم را مي دوزم
دهانم را مهر مي كنم
با چشم هايم چه ميكني ؟
اين چشم ها
به تمام اقيانوس هاي جهان متصل اند
باتمام رود خانه هاي زمين برادرند
وبا تمام سر انگشتانم ميانه خوبي دارند
اين چشم ها
هنوز به پايت مي ريزند
اين چشم ها ديوانه اند
سلام روزگار ....چه ميكني با نامردي مردمان ؟؟؟؟
من هم ...اگر بگذارند...
دارم خرده هاي دلم را...
چسب ميزنم ...راستي اين دل...
دل مي شود ؟؟؟
صبرمي كنم تا همه تلفظ صحيح عشق را ياد بگيرند وبعد با تو حرف مي زنم .
ازآسمان هفتم مي گويم و هفتمين دري كه به بهشت باز مي شود
وپنجمين پنجره اي كه مي توانم كنارش بايستم و قدم زدن رادر رنگين كمان تماشا كنم .
صبرمي كنم تا آخرين قطره باران ببارد و سنگها شبيه گل سرخ شوند و علفها تا ابرها قد بكشندو
بعدنامم را به تو مي گويم و شعرهايم را روي دكمه پيراهنت مي نويسم و دنيا
راروي ناخن تو نقاشي مي كنم .
صبر مي كنم تا آفتاب براي بار آخر طلوع كند ودريا تازه ترين موجهايش را در آغوش ساحل بريزد
وبعد نام تورا از او مي پرسم و خرده هاي عشق راازروي زمين بر مي دارم .
بي تو در برف گم ميشوم و نام اشيا را از ياد مي برم .بي تو نمي دانم كدام كلمه را اول برزبان
بياورم.بگو كدام فانوس مهربان شب را روشن ميكند !بگو كدام دريچه نام خورشيد را بلد است !
بي تو عشق .سه حرف بي معني است كه در هيچ لغتنامه اي پيدا نمي شود .بي تو هوا
هميشه طوفاني است و نقشه هاي جغرافي به بيراهه مي روند .
بي تو هيچ كس نمي تواند به آسمان سلام بگويد .
اي ساده تر از رودهاي ازل .زيباتر از فرشتگان چند هزار ساله عميق تر از اقيانوسهاي نامكشوف
روشن تر از حرفهاي عاشقان .سپيدتر از قله هاي گمشده در مه !
نگاهم كن تا روز را مثل يك خورشيد كوچك آغاز كنم .
نگاهم كن تا براي هزارو يكمين بار به دنيا بيايم و نام تورا به همه بگويم .
بي تو در دره خوابها مي مانم و پلكهايم هرگزاز تاريكي بيرون نمي آيند .
بامن باش
بامن عاشق
بامن مجنون
بامني كه نفسم بلند شده
به چشمانت .به نگاهت
همين دم راتو با من باش
شايد فردايي نباشد
گفتم ميري؟ گفت:اره
گفتم منم بيام؟ گفت جايي كه من ميرم.جاي 2نفره نه 3 نفر.
گفتم بر مي گردي؟ فقط خنديد ...
اشك توي چشمام حلقه زد.سرمو پايين انداختم
دستشو زير چونم گذاشت.وسرموبالا آورد
گفت:ميري؟ گفتم:آره
گفت:منم بيام؟ گفتم جايي كه من ميرم جاي 1 نفره نه 2 نفر
گفت:بر ميگردي؟ گفتم:جايي كه ميرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت... ولي
اون مدتهاست كه برگشته وبا اشك چشماش ...
خاك مزارمو شستشو ميده...
خداوندا...
به دل نگير اگرگاهي
زبانم ازشكرت باز مي ايستد !!!...
تقصيري ندارد...
قاصراست
كم مي اورد در برابر بزرگي ات ...
لكنت ميگيرند واژه هايم در برابرت
دردلم اما هميشه
ذكرخيرت جاريست !!...
گاهي زن مجنون ميشود و مرد ليلي!!
خنده هاي رولبشان راببين!!
مامجنون درس عشق از يك اديب آموختيم
اوبه واقع گشت عاشق .ما به واقع سوختيم
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!
درست می شود!درست می شود!
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود...
بالاخره تمام می شود...!!!
گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ
آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم