دفتر يادداشت روزانه ي دختر:
امروزباهاش بهم زدم بهش گفتم ازاينكه باهاش هستم خوشحال نيستم...
فكركردم بهم ميگه...نروبمون...امااون گذاشت كه من برم...
به همين راحتي كسي رو كه اين همه دوسش داشتم ومنتظرش بودم ازدست دادم ...
دفتريادداشتروزانه ي پسر:
امروزباهام بهم زد گفت:ازاينكه باهامه خوشحال نيست...
انقدر خوردشدم كه نتونستم بگم چرااااااااااااااااااااااا؟!
ميخواستم ازش بخوام كه نره اما وقتي با من خوشحال نيست نميتونم به زور نگهش دارم
به همين راحتي دختري را كه انقدرعاشقش بودم را ازدست دادم...
نتيجه ي غروراين شدتنهايي