همیشه سخت ترین سیلی را از کسی میخوری که روزی بهترین نوازشگرت بود . . .
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
میدونی محبت یعنی چی ؟
م : من
ح : حالا
ب : به یاد
ت : توام
همیشه سخت ترین سیلی را از کسی میخوری که روزی بهترین نوازشگرت بود . . .
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
میدونی محبت یعنی چی ؟
م : من
ح : حالا
ب : به یاد
ت : توام
بعضی وقتا باید بذاری آدما همینطوری برن ،
نه برای اینکه اونا واسه تو با ا*ر*ز*ش نیستن .
بلکه برای اینکه تو دیگه برای اونا با ا*ر*ز*ش نیستی!!!!
گـــــــــــــمـــــم نکـــــــن…
در گوشه ای از حافظه ات مینشینم آرام…
***فــــــــــقــــــــــط بگــــــــــــــذار بمــــــــــــانـــــم…***
سربه هوانیستم
اماهمیشه چشم به آسمان دارم
حس عجیبی است دیدن همان آسمانی که
شاید توچند لحظه پیش به آن خیره شده باشی...
تابلو نقاش را ثروتمند کرد
شعرِ شاعر به چند زبان ترجمه شد
کارگردان جایزه ها را درو کرد
و هنوز سر همان چهارراه واکس میزند کودکی که بهترین سوژه بود !
اگر روزی داستانم را برای کسی نقل کردی بگو:
بی کس بود،
اما کسی رو تنها نذاشت.
دلشکسته بود،
اما دل کسی رو نشکست.
کوه غم بود،
ولی کسی رو غمگین نکرد.
و شاید بد بود
ولی برای کسی بد نخواست…
خــــــدایا آســــــــــمانت چه مــــــــــــزه ایســـــــــــــــت؟؟؟
من کــــــــه فقـــــــط زمــــــــــــــــین خورده ام…
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
تنهایی
را بلند ترین شاخه درخت میفهمد،
انگار هر چه بزرگتر میشویم تنهاتر میشویم
براستی خدا از بزرگی تنهاست ،یا از تنهایی بزرگ؟!!!
چای هایت را تلخ نخور! کمی نگاهم کن…
تمام قند های دلم را برایت آب می کنم
تنها بودن قدرت می خواهد و من قدرتمندم،
این قدرت را کسی به من داد که روزی میگفت تنهایت نمیگذارم…
منتظر هیچ دستی در هیچ جای دنیا نبودم،
همیشه اشکهایم را بادستان خودم پاک کردم،
چون میدانم همه رهگذرند…
فرق است میان دوست داشتن و داشتن دوست،
دوست داشتن امریست لحظه ای و اما داشتن دوست
استمرار لحظه های دوست داشتن است
اشکی که بی دلیل بیاید ، اشک دلتنگی نیست ، اشک بی کسی است !
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!
درست می شود!درست می شود!
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود...
بالاخره تمام می شود...!!!
گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ
آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم