هر از گاهی واس ِ آروم شدن
باید بغض کرد ...
یه گوشه نشست و
بلــــــــــند بلــــــــــــند سیگار کشید .
هر از گاهی واس ِ آروم شدن
باید بغض کرد ...
یه گوشه نشست و
بلــــــــــند بلــــــــــــند سیگار کشید .
سیگار چه زیبا کام میدهد…
او تا صبح پیراهن سفیدش را برایم میسوزاند
و من از لبانش بوسه ها میگیرم
چه لذتی میبرم از این همخوابی
او از جان مایه میگذارد
و من از عمر
ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺩﯼ . . .
ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺯﺩﯾﺪﯼ . . .
ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﭘﮋﻣﺮﺩﯼ . . .
ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ . . .
ﺻﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯽ . . .
ﻧﺎﻥ ﻭ ﻧﻤﮑﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯼ . . .
ﺣﺘﯽ ﻧﻤﮑﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﯽ . ..
ﻫﻤﻪ . . .ﺣﻼﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ !
ﺟﺰ " ﻟﺮﺯ ﺩﻟﻢ ﺩﺭﺍﻭﻟﯿﻦ نگاه!"
ﺣﺮﺍﻣﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ
فقط خوب باش !
این روزها "خوب بودن"
به اندازه کافی "متفاوت" است
این روزها همه ادعا دارن طعم خیانت را چشیده اند
همه ادعا دارن بدی را به چشم دیده اند
همه ادعا دارن تنهایی را کشیده اند
پس کیست که دنیا رو به گند کشیده است ؟!
شـــــایــــــد مــــنــــم !!
سیگار هایم ؛ بوی خون گرفته این روزها . . .
رگ هایم ؛ بوی دود . . .
.
.
.
وقتی یه زن سیگار کشید ؛ یعنی دیگه گریه جواب نمیده . . .
و وقتی مردی اشک ریخت بدون کار از سیگار کشیدن گذشته . . .
.
.
.
اولین باری که عشقم فهمید سیگار میکشم ،مثل بارون بارید . . .
با گریه قسمم داد ” توروخدا دیگه نکش توروخدا ترکش کن ” صداش
توگوشمه هنوز !
اما من هنوزم که هنوزه دارم میکشم . . .
آخه چون اونم قسم خورده بود ، که ترکم نکنه ولی رفت . . . . . . !
" دلــــم
پُـــر از زخـمـهـایـی سـت
کـه قـرار اسـت وقـتـی بـزرگ شـدم
فـرامـوشـشـان کـنـم ... ! "
کاش اون لحظه ای که یکی ازت میپرسه : "حالت چطوره؟"
و تو جواب میدی خوبم!
کسی باشه که محکم بغلت کنه و آروم تو گوشت بگه : " میدونم خوب نیستی "
گفت:اینقدر سیگار نکش میمیری.گفتم:اگه نکشم میمیرم
گفت:اگه بکشی با درد میمیری. گفتم:اگه نکشم از درد میمیرم
گفت:هوای دودی جلوی درد رو نمیگیره. گفتم: هوای صاف جلوی مرگو میگیره؟
یه کم نگاهم کرد و گفت : بکش…
نـﮧ تـو نمیـבانــے
هـچڪـس نمـے בانـد پشت ایـטּ چهره ے آرام
בر בلـم چـه میـگذرב...
نمـے בانـے
ڪسـے نمـے בانـב
ایـن آرامش ظـآهـرے و ایـטּ בل نـآ آرام
چـقـבر פֿسـتـﮧ ام ڪرבه اسـت
خوبم …
باور کنید …؛
اشک ها را ریخته ام …
غصه ها را خورده ام …؛
نبودن ها را شمرده ام …؛
این روزها که می گذرد …
خالی ام …؛
خالی ام از خشم، دلتنگی، نفرت …؛
و حتی از عشق …!
خالی ام از احساس …
نمی دانم آخر این دلتنگی ها به کجا خواهد رسید…
دنیا پــــــُر شده از قاصدکهایی که
راهشان را گم می کنند!!
نـــــــه میتوانی خبری دهی …
و نــــــــه خبری بگیری !
دمش گرم ،
باران را میگویم ، به شانه ام زد و گفت :
خسته شدی ،
امروز تو استراحت کن
من به جایت می بارم . . .
بیاین از امروز سعی کنیم در مورد دیگران قضاوت نکنیم .
هرکس هر تصمیمی که توی زندگیش میگیره مطابق علایق
و سلایق خودشه پس چون ما از اونها بی خبریم نمی تونیم اظهار نظر
درستی در موردش داشته باشیم و ممکنه حقی رو ناحق کنیم . سخته اما
میشه.....
یـ ـه وَقـ ـتآیی کـ ـه دِلـ ـت گـ ـرفتـ ـه
بَغـ ـض دآری،آروم نیستـ ـی،
دلـ ـت بَرآش تـ ـنگ شُده
حـ ـوصلـ ـه هیـ ـچ کَس ُ نَدآری!
بـ ـه یـ ـآد لحظـ ـه ای بیـ ـآفت کـ ـه
اون همـ ـه ی بـ ـی قَرآری هـ ـآی تـ ـو رو دیـ ـد
اما چشماش و بست و رفت
یه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالی
با یه عکس و چند تا نامه پر نمیشه جای خالی
میون بود و نبودت جای خالیتُ حساب کن
وقت اومدن تموم ثانیهها رو جواب کن
یه عالم فرقه میون از جدایی دق آوردن
تا با دستای قشنگت تو خود عاشقی مردن
چشممُ به گریه بنداز فکر نکن تو عشق فقیرم
ضرب تو ضربهی ساعت زنده میشم و میمیرم
قلبمُ به غصه بشکن نگاه کن به تیکه پارم
من به غیر از خواستن تو، رو لبم حرفی ندارم
دنیای این روزای من همقد تنپوشم شده
انقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا میکنیم، دنیا عجب جایی شده
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم
آیندهی این خونه رو با شمع روشن میکنم
در حسرت فردای تو تقویممو پر میکنم
هر روز این تنهایی رو فردا تصور میکنم
همسنگ این روزای من حتا شبم تاریک نیست
اینجا به جز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم
آیندهی این خونه رو با شمع روشن میکنم
آمدی چه زیبا ،
گفتم دوستت دارم چه صادقانه ،
پذیرفتی چه فریبنده ،
نیازمندت شدم چه حقیرانه ،
به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی چه ناجوانمردانه ،
واژه غریب خداحافظ به میان آمد چه بی رحمانه ،
و من سوختم چه عاشقانه
خوشحالم که بردم ، چون کسی رو از دست دادم که دوستم نداشت
خوشحالم که باختی ، چون کسی رو از دست دادی که دوستت داشت . . .
صدای شکستن فلبم را نشنیدی چون غرورت بیداد میکرد
اشک هایم را ندیدی ، چون محو تماشای باران بودی
ولی امیدوارم آنقدر در آینه مجذوب نشده باشی که حداقل
زشتی دیو خود خواهیت را ببینی
باشد که با دیگران چنان نکنی که با من کردی . . .
كل دنياراهم كه داشته باشي...
بازهم دلت ميخواهد...
بعضي وقتــــــــــــــــــــــــــــــــــــها...
فقط بعضي وقتــــــــــــــــــــــــها...
براي يك لحظه هم كه شده...
همه ي دنياي يك نفر بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاشي...
♥آدم زود بــــــــــــــــــــــــاوري هستم
اماهيچ گاه نبودنت را باور نكــــــــــــردم♥
براي گنجشك ها
دانه مي كارم در آسمان
بذرمي پاشم
روي ابرها
كاه مي بارد
فردا
در*بهار*
درخت مي كارم
كه سايه برداشت كنم
آخر چه كسي از *بيد مجنون*سيب سرخ خورده
كه من نفر دوم باشم
چه كشاورز ناشي اي هستم من
گندم مي كارم براي كاه
درخت مي كارم براي سايه
اما خوشحالم
كه*بهار*به مهماني من خواهد آمد
سكوت مي كنم
لب هايم را مي دوزم
دهانم را مهر مي كنم
با چشم هايم چه ميكني ؟
اين چشم ها
به تمام اقيانوس هاي جهان متصل اند
باتمام رود خانه هاي زمين برادرند
وبا تمام سر انگشتانم ميانه خوبي دارند
اين چشم ها
هنوز به پايت مي ريزند
اين چشم ها ديوانه اند
شده دلت بگيرهسرت را جايي نباشه كه بزاري؟
شده كسي نباشه كنارت كه باهاش درد دل كني؟
خدايا هميشه يار دل هاي تنها باش و تنهاشون نگذار ...!
♥پسری ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ♥
♥ﺗﻨﺖ ﺭﺍ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﺑﺎﻧﻮ !♥
♥ﺑﻠﮑﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﺮﻭﺱ ﺑﺮ ﺗﻨﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...♥
♥ﺑﻔﻬﻢ ﻋﺸﻖ ﺍﮔﺮ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺩ♥
♥ﻟﺬﺕ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻟﺐ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻮﺩ ...♥
♥ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻖ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ♥
♥ﺍﺯ ﺑﺮﻕ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﻣﺴﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ♥
♥ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻭ ﻫﻤﺨﻮﺍﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ...♥
♥ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻘﺖ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ♥
♥ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯼ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﯾﺪ♥
تمام خوبـــــی حس مالکیتـــــــ اینه که
از کســــی که دوسشـــــــ داری بپرسی تــــــــــو مال کی هستی؟!
و اون بدون معطلی بگه
فــــــــقط مـــــــــال تــــــــــــــــــــو
وقتی آغوشت را به روی آرزوهایم باز می كنی
آنقدر مجذوب گرمای وجودت می شوم
كه جز آرامش آغوشت
تمام آرزوهای خواستنی دیگر را از یاد می برم...
دوستت دارم !
فقط همین!
تعداد صفحات : 3